شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

اي واي مادرم
آهسته باز از بغل پله ها گذشت، در فکر آش و سبزي بيمار خويش بود، امّا گرفته دور و برش هاله اي سياه، او مرده است و باز پرستار حال ماست، در زندگيّ ما همه جا وول مي خورد، هر کُنج خانه صحنه اي از داستان اوست، در ختم خويش هم به سر کار خويش بود بيچاره مادرم
هر روز مي گذشت از اين زير پله ها، آهسته تا بهم نزند خواب ناز ما، امروز هم گذشت، در باز و بسته شد، با پشت خم از اين بغل کوچه مي رود، چادر نماز فلفلي انداخته به سر، کفش چروک خورده و جوراب وصله دار، او فکر بچه هاست، هر جا شده هويج هم امروز مي خرد، بيچاره پيرزن همه برف است کوچه ها،
ادامه در وبلاگ......
سلام دوست خوبم ،حرف دل ما را زدي كه از داشتن مادر بي نصيبيم ولي از داشتن مادر ديگر دوستان شاديم كه انشالله هميشه در كنارشان شاد و سرزنده باشند
مريم-241
سلام ممنون
بقول جناب دکتر سخني تنها دلخوشي ما ديدن شادي دوستان است در اين روز وگرنه هم روز 1پدر و هم روز مادر نصيب من حسرت و درد و آه است خدايا.....الهي رضا به رضائک
زمزمه همسايه خورشيد جان كاملا درست ميفرمائيد تنها دلخوش ما ديدن روي خوب دوستان است
برای مشاهده پیام های بیشتر لطفا وارد شوید
vertical_align_top