پيام
+
حيدربابا ، يوْلوم سنَّن کج اوْلدى<br>عؤمروْم کئچدى ، گلممه ديم ، گئج اوْلدى<br>هئچ بيلمه ديم گؤزللروْن نئج اوْلدى<br>بيلمزيديم دؤنگه لر وار ، دؤنوْم وار<br>ايتگين ليک وار ، آيريليق وار ، اوْلوْم وار<br>حيدربابا ، ايگيت اَمَک ايتيرمز<br>عؤموْر کئچر ، افسوس بَرَه بيتيرمز<br>نامرد اوْلان عؤمرى باشا يئتيرمز<br>بيزد ، واللاه ، اونوتماريق سيزلرى<br>گؤرنمسک حلال ائدوْن بيزلرى<br>

نجفي از قيدار
91/3/12
«امير معظم»
من که نفهميدم.. اما اگه فش دادي.. با دشمنات باشه ..
پروازدل !
حيدربابا ، ز راه تو کج گشت راه منعمرم گذشت و ماند به سويت نگاه منديگر خبر نشد که چه شد زادگاه منهيچم نظر بر اين رهِ پر پرپيچ و خم نبودهيچم خبر زمرگ و ز هجران و غم نبودبر حقِّ مردم است جوانمرد را نظرجاى فسوس نيست که عمر است در گذرنامردْ مرد ، عمر به سر مى برد مگر !در مهر و در وفا ، به خدا ، جاودانه ايمما را حلال کن ، که غريب آشيانه ايم
*صبا*
من عاشق اين تيكه از كل شعر حيدربابايه سلام هستم
پروازدل !
حيدربابا ، ميراژدر سَسلنندهکَند ايچينه سسدن – کوْيدن دوْشندهعاشيق رستم سازين ديللنديرندهيادوندادى نه هؤلَسَک قاچارديمقوشلار تکين قاناد آچيب اوچارديم
پروازدل !
ميراَژدَر آن زمان که زند بانگِ دلنشينشور افکند به دهکده ، هنگامه در زميناز بهر سازِ رستمِ عاشق بيا ببينبى اختيار سوى نواها دويدنمچون مرغ پرگشاده بدانجا رسيدنم