پيام
+
شب و علي<br>علي آن شير خدا شاه عرب<br>الفتي داشته با اين دل شب<br>شب ز اسرار علي آگاه است<br>دل شب محرم سرّالله است<br>شب علي ديد به نزديکي ديد<br>گرچه او نيز به تاريکي ديد<br>شب شنفتهست مناجات علي<br>جوشش چشمهي عشق ازلي<br>شاه را ديده به نوشيني خواب<br>

پروازدل !
91/3/13
پروازدل !
روي بر سينه ديوار خراب،قلعهباني که به قصر افلاک،سر دهد ناله زنداني خاک،اشکباري که چو شمع بيزار،ميفشاند زر و ميگريد زار،دردمندي که چو لب بگشايد،در و ديوار به زنهار آيد،کلماتي چو در آويزهي گوش،مسجد کوفه هنوزش مدهوش
پروازدل !
فجر تا سينهي آفاق شکافت،چشم بيدار علي خفته نيافت،روزهداري که به مهر اسحار،بشکند نان جوينش افطار،ناشناسي که به تاريکي شب،ميبرد شام يتيمان عرب،پادشاهي که به شب برقعپوش،ميکشد بار گدايان بر دوش،تا نشد پردگي آن سرّ جلي،نشد افشا که علي بود و علي
پروازدل !
شاه بازي که به بال و پر رازفميکند در ابديت پرواز،شهسواري که به برق شمشير،در دل شب بشکافد دل شير،عشق بازي که هم آغوش خطر،خفت در خوابگه پيغمبر،آن دم صبح قيامت تاثير،حلقه در شد از او دامن گير،دست در دامن مولا زد در،که علي بگذر و از ما مگذر
پروازدل !
شال شه وا شد و دامن به گرو،زينبش دست به دامن که مرو،شال ميبست و ندايي مبهم،که کمربند شهادت محکم،پيشوايي که ز شوق ديدار،ميکند قاتل خود را بيدار،ماه محراب عبوديّت حق،سر به محراب عبادت منشق،ميزند پس لب او کاسهي شير
پروازدل !
ميکند چشم اشارت به اسير،چه اسيري که همان قاتل اوست،تو خدايي مگر اي دشمن دوست،در جهاني همه شور و همه شر،ها عليٌّ بشرٌ کيف بشر،کفن از گريهي غسّال خجل،پيرهن از رخ وصّال خجل،شبروان مست ولاي تو علي،جان عالم به فداي تو علي
شهريار کوچه ها
بسيار زيبا
پروازدل !
شب ز اسرار علي آگاه است