خراب گشتم برادر، در خرابههای شام .
فرو ریختم برادر، در گریههای شبانه سه ساله.
زینت پدر را زیر خندههای خویش به تاراج بردند.
حرمت فرزندانت را نادیده گرفتند.
پروانه سان سوختم بر گرد خیمه سجاد.
شعلهها را در آویختم تا جگرگوشهات را از هیمه آتش بیرون کشیدم.
ذره ذره آب شدم تا کودک هراسانت را از تاریکیها بیرون کشیدم .
هزاران بار مرگ چشیدم تا ضجههای داغ دیده طفلان را آرام کردم.
هزاران بار بغض فرو خوردم تا از پس دروازههای نامردی گذشتم.
ایستادم، برادر؛ همانگونه که سزاوار خواهر چون تویی است.
ایستادم؛ سربلند، در اوج شکستگی.
کلمات کلیدی: خراب، برادر، خرابه های شام